برترین دست نوشته ها
شاید هم راست باشه که مذهبی بودن مکارم اخلاق را از آدم دور میکنه و انسان را اسیر تشریفاتی خاص و گاهی نیز ضد اخلاقی میسازه و آنها را از جاده خدا دور میکنه و سرگرم بندگی شیطان که شب و روز را به امید تبری از او به سرانجام می رسانند.
سرنوشت روزگار ما تا اندازه ای این گفته ها را تایید می کند ولی هنوز باور من این است که اخلاق جزو ذات و طینت انسانهاست و تمام مذاهب نیز مکارم اخلاقی را تشویق می کنند و شاید گناه از راویان متون مذهبی است که انسان را چنین در دام هواهای نفسانی گرفتار ساخته و زندگی را برایشان سرابی ساخته که در آن خود را در آستانه بهشت می بینند و دلها را به نام مبارزه با کاستیها می شکنند تا جواز بهشت برین بگیرند.
اینان افرادی هستند که برای حرمت شکستنشان به کمتر از بهشت راضی نیستند و در رویاهایشان در ساحلی زیبا در جنت آرمیده اند.از این خیال به وجد و شوق می آیند و نیرویی مضاعف برای تقویت اعتقادات مردم می یابند و انگار حقیقت خود را باور نموده اند و با بینش دفاع از حقیقت و گسترش مکارم اخلاقی اصول ساده اخلاقی را زیر پا می گذارند و این چنین کلاه گشادی بر سر خود و مردم بیچاره می گذارند.
بعضی ها خود را تا بدانجا بالا می برند و خود را در بالا می بینند که بر خود این حق را می دهند که در مورد دیگران تصمیم بگیرند همچون تصمیمات بر اموال شخصی خود که اینها انسان را نیز جزو املاک خود قلمداد می نمایند و برای آنها بهشت و جهنم را نیز تعیین می کنند و بر جهنم روندگان دل می سوزانند که چرا نمی فهمند و غافل از اینکه خود درنادانی کامل هستند.
اگر انجام رفتارهای خوب از ترس آتش جهنم صورت پذیرد و در درون انسان به عادتی زیبا تبدیل نگردد تاثیری نخواهند داشت .
هر کار ارزشمندی زحمت دارد. وبلاگ هم همینطور. اگر بخواهد ارزشمند باشد باید برایش زحمت کشید.تنها زحمت کشیدن هم نیست. وبلاگنویسی یک هنر است؛ هنری که باید خیلی چیزها را آموخت تا موفق بود؛ و یاد گرفتن خیلی چیزها هم البته نیاز به تمرین دارد؛ چه بسا کسی اساسا به درد وبلاگنویسی نخورد! دارید فکر میکنید چقدر دارم غلو میکنم؟ نه! باور کنید وبلاگنویسی هم مثل هر هنر دیگری میتواند به درد خیلیها نخورد و خیلیها نتوانند با آن خو بگیرند؛ گرچه هیچ چیز نیاموختنی وجود ندارد.
برای داشتن یک وبلاگ خوب باید به خیلی چیزها توجه داشت؛ یکیاش همین که وبلاگ چه دردی از ما دوا میکند و چه انتظاری از آن داریم.
شما می توانید نظرات خود را در این مورد بنویسید
وبلاگ یک رسانهی جدید است. رسانهای جدید و متفاوت؛ با کارکردهای عام رسانه و برخی خصوصیاتی که در هیچ رسانهی دیگری پیدا نمیشود. تاکید میکنم! در هیچ رسانهی دیگری نمیتوانید برخی از کارکردهای وبلاگنویسی را بیابید.
شاید دارید به وبلاگهایی فکر میکنید که در یک بازهی زمانی مهم خبری، چنان مورد توجه بودند که حتی خبرگزاریهای معتبر دنیا هم به نوشتههای آنها استناد میکردند. بله! وبلاگنویسی میتواند به راحتی نقش خبرنگاری آنلاین داشته باشد؛ اما راستش را بخواهید خبرنگاری و وبلاگنویسی تفاوتشان از زمین تا آسمان است!
لابد الان دارید به این فکر میکنید که وبلاگنویسی یک نوع خرج کردن ساعتهای بیکاری و یا یک تفریح بیمزه است! سعی کنید این فکرها را نکنید. البته خیلیها را دیدهایم که همین تصور را دارند و وبلاگ را با خیلی چیزها اشتباه گرفتهاند.
وبلاگنویسی شرح حال نویسی نیست؛ خاطرهنویسی هم نیست؛ نوشتن تحلیلهای سیاسی اجتماعی هم نیست؛ خبرگزاری هم نیست؛ اما میتواند همهی کاربردهای اینها را داشته باشد.
وبلاگها؛ البته از نوع خوب و اصیلشان! نمایانندهی شخصیت نویسندهی وبلاگاند. انسان همیشه به دنبال ابراز دانستههای خود بوده است؛ حتی آنها که به هر دلیل جایی برای گفتن حرفهاشان ندارند و گوش شنوایی نیافتهاند، هیچگاه بینیاز از شنیده شدن نمیشوند.
منبع : http://www.shomaha.ir
اونقدر گرفتار روزمرگی شدیم که پاک خودمون را از یاد بردیم.چشمامون اونقدر به دیدن زشتیها عادت کرده که زیباییها را نمی بینه و آدمی نفس زنان از پس ساعتها و سالها تلاش مذبوحانه برای تغییر جامعه و خلق اثر ماندگار دیگر ذهنش معنای بالندگی و خلاقیت را نیز به محاق فراموشی می سپارد و زین پس جز حسرت و ندامت و پشیمانی چیزی سراغ آدم را نمی گیره و افسوس می خوره که به همه چیز و همه جا توجه کرد و فقط خودش رو ندید و خانه درونش را که اکنون غبار اندوه و یاس سرتاسر وجودش را گرفته و امیدی برای رهاییش نیست.در فکر خانه تکانی همه بود ولی هیچوقت مجال نیافت که زندگی سراسر رنج و تعب خود را نیز به تماشا نشیند و برای همین بدون بهره مندی از لذات سرشار و پاک زندگانی خیلی زود افسار زندگی را از دستش گرفتند .ما چقدر با خود بیگانه شدیم و از خود چنان دور که اکنون فاصله را با خود فرسنگها احساس می کنیم. و امیدی برای رسیدن به خود نداریم. نقطه شروع را به ما اشتباهی نشان دادند و ما را در اوان بهار زندگانی کشان کشان پاییزمان ساختند که بعد خزان زمستان است و سردی و آدمی را دیگر رمق نشاط و گرمی در وجود نیست که با حرارتش دلها را بر انگیخته و عشق را در وجود آدمی به حرکت در آورد تا تخم شادی و پویایی و سرحالی را بپراکند و چنان با جهان هماهنگ شود که انگار درست در سمفونی آفرینش در جایگاه خود قرار گرفته و همنوا با میلیونها موجود دیگر خوب می نوازد.