• وبلاگ : برترين دست نوشته ها
  • يادداشت : عبادت:عشق و عادت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    ممنون از نظرتووون

    سلام

    خوشحال ميشم در مورد يادداشت آخري وبلاگم هر چه سريعتر نظرتون را بنويسيد .... (پاسخ به سوال طرح شده در نظرات )

    ممنون

    سلام

    از آشنايي با شما احساس خوشحالي و خوشبختي مي كنيم

    بدون تعارف عرض مي كنيم نوشته هاي متين و پرمغزي داريد

    آرزوي توفيقات روزافزون داريم

    سلام

    زيبا بود

    سربلند باشيد

    سلام ممنون شما هم وبلاگ خوب و ژر مفهومي دارين موفق باشيد

    مي روم راهي دريغا رد پايي نيست باز

    در نگاه خيس شب هم روشنايي نيست باز

    خط کشي کردم غرورم را ولي اه از سکوت

    مي روم اما نشاني از صدايي نيست باز

    از تمام کوچه هاي خستگي نالم بپرس

    جز من عاشق سر راهت گدايي نيست باز

    کاش مي شد عقده ها را مهر با طل مي زدم

    عقده ها باطل شد و راو راه رهايي نيست باز

    باز بال و پرگشودم مي روم تا دورها

    در هواي اين رهايي رهنمايي نيست باز

    دنيا دو روز است." باري، اين را گفته‌اند و همچنان مي‌گويند. چه مسافرها ، در اين دو روز، که از بيراهه به راه آمدند و از راه به بيراهه رفتند و در آخر، چاله‌اي، چاهي، دره‌اي.
    مکثي کوتاه در اين جهان مي‌کنيم و به همه چيز و همه کس مي‌انديشيم ، به جز خود. "رسيدن" را هدفي والا مي‌بينيم و در"انتظار" ، کش و قوس ِ زمان، لحظه‌ها را به هزاره‌ها مي‌کشند. انتظار ، قدم اول...انتظار، قدم دوم... رسيدن ، برابر با ابديت.
    قلب که نه، کوه‌هاي ِ سنگ‌اند.

    در اعماق

    مادون محور افق

    که هيچ پلي به آن بينهايت موعود نيست...

    در کالبد خاک

    در يک تنهايي مطلق...

    سنگيني نگاهش را حس ميکنم

    همان نگاهي که

    خطوط نارنجي حضورش را رسم ميکرد...

    بعد از من

    دنيا چه خاموش و مهجور شده است

    گويا ديگر در جستچوي هيچ نيست

    که هميشه در جستجوي همان "هيــــچ" بوده است

    بعد از آخرين نگاهم به آسمان

    و ديدن آخرين رنگ...

    آري آخرين رنگ حيات،

    رنگي که هميشه در ذهنم معما بود...

    آن راز سر به مهر،

    آبي بود...

    آبي فيروزه اي سير

    رنگي شبيه اوج گرفتن معصوم يک سار

    من و خاک دوباره يکي شده ايم

    مثل عشق و گناه

    مثل خوشبختي و توهم

    مثل ...

    ديگر به هيچ"تو"يي نخواهم انديشيد

    هجوم اجباري خاک به چشمانم

    و ديگر رنگي وجود نخواهد داشت،

    و حتي هيچ صدايي...

    من رفته ام

    و دنيا بعد از من هم همان "دنيا"ست!

    که هميشه در جستجوي همان "هيــــچ"بوده است.

    کاش مي توانستم در روزهاي نبودنت ، نفس کشيدن را بر خود حرام کنم و نبينم اين روزهايي را که آرزوي زودتر گذشتنش را مي کنم ! و آنگاه بود که باز هم طعم لذت بخش زنده شدن با گرماي وجودت را حس مي کردم .
    چه حس آشنايي ! و چه تنهايي آزار دهنده اي .... !!
    اين اولين دلتنگي هايي نيست که لحظه به لحظه اش را با اميد به « آينده اي نامعلوم » سر مي کنم .
    تا کنون سرنوشتي برايم رقم خورده است که دلتنگي را پُر رنگ مي نويسد ، با همان شيريني ها و تلخي هايش.
    نمي دانم ادامهء رشته ي اين نوشته را با « کاش مي شد » ها ادامه دهم يا با احساسات غريب و آشنايم .
    «
    کاش مي شد » هايي که نوشتنش براي دل ِ تنگم و فکر تشنه ام آسان است و يا احساساتي که « تو » با غريبه هايش هم آشنايي .
    اما براستي کاش ميشد که بودي ، تا آغوش مهربانت را بر زخم ِ نمک خورده ي دلتنگي هايم مرهم کنم ...
    و يا اي کاش بودي تا ديگر دلتنگ نبودن هايت نباشم .
    اي کاش ..... !!!

    دلم گرفته است
    به ايوان مي روم و انگشتانم را
    بر پوست کشيدي شب مي کشم

    چراغ هاي رابطه تاريکند
    کسي مرا به افتاب
    معرفي نخواهد کرد
    کسي مرا به مهماني گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    پرنده مردني است

    يه جمله از زبان مدير وب:
    چرا؟
    وقتي محبت يا کمک به کسي مي کنيم زود بدونه قضاوت ميزارن به حساب عاشقي!!!!!!

    ابراز محبت مساوي نيست با عاشق شدن

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار ? تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس

    از اين نامهربوني ها
    دارم از غصه مي ميرم
    رفيق روز تنهايي ?
    يه روز دستاتو مي گيرم

    تو اين شب گريه مي توني
    پناه هق هقم باشي
    تو اي همزاد همخونه
    چي ميشه عاشقم باشي؟

    دوباره من ? دوباره تو
    دوباره عشق . دوباره ما

    دو هم نفس . دو هم زبون
    دو همسفر . دو همصدا

    تو اي پايان تنهايي
    پناه آخر من باش
    تو اين شب مرگي پاييز
    بهار باور من باش

    بذار با مشرق چشمات
    شبم روشنترين باشه
    ميخوام آيينه خونه
    با چشمات همنشين باشه

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار . تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس


    سلام تا به حال گل زندگيت رو توي باغچه ديگري ديدي بعدم بهش بگي گل من باغچه نو مبارک اونم فقط واسه اين که خيلي دوستش داري

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار ? تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس

    از اين نامهربوني ها
    دارم از غصه مي ميرم
    رفيق روز تنهايي ?
    يه روز دستاتو مي گيرم

    تو اين شب گريه مي توني
    پناه هق هقم باشي
    تو اي همزاد همخونه
    چي ميشه عاشقم باشي؟

    دوباره من ? دوباره تو
    دوباره عشق . دوباره ما

    دو هم نفس . دو هم زبون
    دو همسفر . دو همصدا

    تو اي پايان تنهايي
    پناه آخر من باش
    تو اين شب مرگي پاييز
    بهار باور من باش

    بذار با مشرق چشمات
    شبم روشنترين باشه
    ميخوام آيينه خونه
    با چشمات همنشين باشه

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار . تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس


    سلام تا به حال گل زندگيت رو توي باغچه ديگري ديدي بعدم بهش بگي گل من باغچه نو مبارک اونم فقط واسه اين که خيلي دوستش داري

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار ? تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس

    از اين نامهربوني ها
    دارم از غصه مي ميرم
    رفيق روز تنهايي ?
    يه روز دستاتو مي گيرم

    تو اين شب گريه مي توني
    پناه هق هقم باشي
    تو اي همزاد همخونه
    چي ميشه عاشقم باشي؟

    دوباره من ? دوباره تو
    دوباره عشق . دوباره ما

    دو هم نفس . دو هم زبون
    دو همسفر . دو همصدا

    تو اي پايان تنهايي
    پناه آخر من باش
    تو اين شب مرگي پاييز
    بهار باور من باش

    بذار با مشرق چشمات
    شبم روشنترين باشه
    ميخوام آيينه خونه
    با چشمات همنشين باشه

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار . تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس


    سلام تا به حال گل زندگيت رو توي باغچه ديگري ديدي بعدم بهش بگي گل من باغچه نو مبارک اونم فقط واسه اين که خيلي دوستش داري

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار ? تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس

    از اين نامهربوني ها
    دارم از غصه مي ميرم
    رفيق روز تنهايي ?
    يه روز دستاتو مي گيرم

    تو اين شب گريه مي توني
    پناه هق هقم باشي
    تو اي همزاد همخونه
    چي ميشه عاشقم باشي؟

    دوباره من ? دوباره تو
    دوباره عشق . دوباره ما

    دو هم نفس . دو هم زبون
    دو همسفر . دو همصدا

    تو اي پايان تنهايي
    پناه آخر من باش
    تو اين شب مرگي پاييز
    بهار باور من باش

    بذار با مشرق چشمات
    شبم روشنترين باشه
    ميخوام آيينه خونه
    با چشمات همنشين باشه

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار . تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس


    سلام تا به حال گل زندگيت رو توي باغچه ديگري ديدي بعدم بهش بگي گل من باغچه نو مبارک اونم فقط واسه اين که خيلي دوستش داري

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار ? تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس

    از اين نامهربوني ها
    دارم از غصه مي ميرم
    رفيق روز تنهايي ?
    يه روز دستاتو مي گيرم

    تو اين شب گريه مي توني
    پناه هق هقم باشي
    تو اي همزاد همخونه
    چي ميشه عاشقم باشي؟

    دوباره من ? دوباره تو
    دوباره عشق . دوباره ما

    دو هم نفس . دو هم زبون
    دو همسفر . دو همصدا

    تو اي پايان تنهايي
    پناه آخر من باش
    تو اين شب مرگي پاييز
    بهار باور من باش

    بذار با مشرق چشمات
    شبم روشنترين باشه
    ميخوام آيينه خونه
    با چشمات همنشين باشه

    دلم گرفت اي هم نفس
    پرم شکست تو اين قفس
    تو اين غبار . تو اين سکوت
    چه بي صدا . نفس نفس


    سلام تا به حال گل زندگيت رو توي باغچه ديگري ديدي بعدم بهش بگي گل من باغچه نو مبارک اونم فقط واسه اين که خيلي دوستش داري

       1   2      >