دلم گرفت اي هم نفسپرم شکست تو اين قفستو اين غبار ? تو اين سکوتچه بي صدا . نفس نفس
از اين نامهربوني ها دارم از غصه مي ميرمرفيق روز تنهايي ?يه روز دستاتو مي گيرم
تو اين شب گريه مي توني پناه هق هقم باشي تو اي همزاد همخونه چي ميشه عاشقم باشي؟
دوباره من ? دوباره تودوباره عشق . دوباره ما
دو هم نفس . دو هم زبوندو همسفر . دو همصدا
تو اي پايان تنهايي پناه آخر من باشتو اين شب مرگي پاييز بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات شبم روشنترين باشهميخوام آيينه خونه با چشمات همنشين باشه
دلم گرفت اي هم نفسپرم شکست تو اين قفستو اين غبار . تو اين سکوتچه بي صدا . نفس نفس
سلام تا به حال گل زندگيت رو توي باغچه ديگري ديدي بعدم بهش بگي گل من باغچه نو مبارک اونم فقط واسه اين که خيلي دوستش داري
کاش مي شد لحظه اي پرواز کرد حرفهاي تازه و نغمه را آغاز کرد
کاش مي شد خالي از تشويش بود برگ سبزي تحفه ي درويش بود
کاش تا دل مي گرفت و ميشکست عشق مي آمد کنارش مي نشست
کاش با هر دل دلي پيوند داشت هر نگاهي يک سبد لبخند داشت