برترین دست نوشته ها
اونقدر گرفتار روزمرگی شدیم که پاک خودمون را از یاد بردیم.چشمامون اونقدر به دیدن زشتیها عادت کرده که زیباییها را نمی بینه و آدمی نفس زنان از پس ساعتها و سالها تلاش مذبوحانه برای تغییر جامعه و خلق اثر ماندگار دیگر ذهنش معنای بالندگی و خلاقیت را نیز به محاق فراموشی می سپارد و زین پس جز حسرت و ندامت و پشیمانی چیزی سراغ آدم را نمی گیره و افسوس می خوره که به همه چیز و همه جا توجه کرد و فقط خودش رو ندید و خانه درونش را که اکنون غبار اندوه و یاس سرتاسر وجودش را گرفته و امیدی برای رهاییش نیست.در فکر خانه تکانی همه بود ولی هیچوقت مجال نیافت که زندگی سراسر رنج و تعب خود را نیز به تماشا نشیند و برای همین بدون بهره مندی از لذات سرشار و پاک زندگانی خیلی زود افسار زندگی را از دستش گرفتند .ما چقدر با خود بیگانه شدیم و از خود چنان دور که اکنون فاصله را با خود فرسنگها احساس می کنیم. و امیدی برای رسیدن به خود نداریم. نقطه شروع را به ما اشتباهی نشان دادند و ما را در اوان بهار زندگانی کشان کشان پاییزمان ساختند که بعد خزان زمستان است و سردی و آدمی را دیگر رمق نشاط و گرمی در وجود نیست که با حرارتش دلها را بر انگیخته و عشق را در وجود آدمی به حرکت در آورد تا تخم شادی و پویایی و سرحالی را بپراکند و چنان با جهان هماهنگ شود که انگار درست در سمفونی آفرینش در جایگاه خود قرار گرفته و همنوا با میلیونها موجود دیگر خوب می نوازد.